علی ناصری: «جوکر» تاد فیلیپس با فاصله ای اندک از ادبیات و سینمای کمیک بوکهایی که معمولاً مخاطبان خاص خود را دارند با تأثیرپذیری از سینمای دهه ۷۰ و ۸۰ آمریکا که آثار درخشانی چون «راننده تاکسی» و «سلطان کمدی» اسکورسیزی در آن دوران ساخته شد دست به ریسک کمتری برای تغییر فضای آشنای این گونه آثار زده و در حالی که میخواهد جوکری متفاوت معرفی کند تمام زمان فیلم را صرف خلق کاراکتری میکند که در ذهن دارد اما در نهایت جوکری ساخته نمیشود، مخاطب شاهد شمایی از کاراکترهای مختلف سینماست.
کاراکترهایی چون رندل در «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» تراویس در «راننده تاکسی» یا دیگر کاراکترهای اصلی فیلمهایی چون «سلطان کمدی» با فضایی الهام گرفته از فیلمهای همان دوران، فیلمهایی چون «قاتلین بالفطره» الیور استون، «پرتقال کوکی» کوبریک و... که با هم در زمان های مختلف جوکر تاد فیلیپس را تشکیل میدهند و قطعاً توانمندی بازیگر بزرگی چون خواکین فینیکس است که بی هویت بودن کاراکتر جوکر را نجات داده و در واقع اگر بازیگر دیگری را در قامت آرتور فلک (جوکر) میدیدم شاید «جوکر» اثری به مراتب ضعیفتر به نظر میآمد. فینیکس سالهاست که هر نقشی را به بهترین شکل ممکن ایفا میکند و آنچه که مقابل دوربین فیلیپس از بازی او میبینیم بهترین شکل ایفای نقش کاراکتر و شخصیت ضعیف و قوام نیافته آرتور است.
مسیر پیشروی کاراکتر آرتور در تبدیل شدن به جوکری که انتظارش میرود و در آخر رسیدن به وضعیت نهاییاش و تلاش فیلمنامهنویس و کارگردان برای خلق این کاراکتر و رسیدن به پایانی که قرار است باشکوه باشد، فضایی که شاید مخاطب انتظارش را دارد از بین برده و نه اینکه جوکر جدیدی خلق کند که اصلاً نمیتواند به خلق یک کاراکتر برسد.
اگر در «سلطان کمدی» اسکورسیزی رفتارهای عجیب کاراکتر رابرت دنیرو قابل درک است دلیلش تنها به توانایی نویسنده، کارگردان و بازیگر در خلق یک شخصیت برمیگردد اما در «جوکر» فیلیپس حتی فینیکس که میتوان او را در کارش توانمندتر از کارگردان و نویسنده دانست نیز نتوانسته کاراکتری که روی کاغذ و در ذهن کارگردان شکل نگرفته را جلوی دوربین به شکلی خلق کند که ضعفهای مشخص فیلمنامه و کارگردانی مشخص نشود.
کنار گذاشتن قراردادهای اخلاقی و محافظه کاری هایی که معمولاً فیلم ها را اخته و خلق مضمون و محتوایی تازه را ناممکن میکند قطعاً اولین و تنهاترین دستاورد «جوکر» است که تحسین منتقدان و مخاطبان سراسر دنیا را به همراه داشته اما در واقع آنچه که مشخص است مسیری است که «جوکر» در خلق مضمونش به کار برده و چون فیلیپس منطق استتیک و قواعد بصری اثرش را با تأثیری ساده انگارانه از سینمای دهه ۷۰ و ۸۰ سینمای آمریکا وام گرفته، شکل روایی به فضایی که شاهدش هستیم بی ربط است.
«جوکر» غرق در فضاهایی باسمهای و مصنوعی است که تنها عامل نجاتش ایده تکراری بیماری جوکر کاراکتر اصلی فیلم است که گاه رفتارهای این کاراکتر را منطقی جلوه میکند و عدم توانایی فیلمنامه نویس و کارگردان در خلق کاراکتر باعث شده تا شخصیت اصلی فیلم تنها تیپی از یک بیمار روانی باشد که نمیتواند در جایگاه یک کنشگر مدنی یا یک آنارشیست له شده در قانون و تضاد طبقاتی قرار بگیرد.
آرتور فلک تنها در این فیلم یک بیمار روانی است که گویا سرش ضربه دیده و رفتارهایش از مشکلی است که در مغزش ایجاد شده، او قبل از اینکه به دلیل احساس تحقیر در جایگاه اجتماعی که دارد طغیان کند یک بیمار است که نباید اسلحه داشته باشد و با اسلحهای که به او داده میشود در موقعیت تهییج و تحریک برای طغیان قرار میگیرد و در نهایت مشخص نیست که چطور رفتار او در شمایلی که قرار دارد منجر به یک رفتار عمومی و یا یک کنش انقلابی در جامعه میشود.
«جوکر» فیلمی متوسط است که فضای فریبندهای دارد که عامل تحسینش است، او نه در مقابل سرمایهداری است و نه حتی طعنهای به آن میزند، فیلمی به شدت اخته با ردپای مشخص فیلمنامه نویسش در جای جای قصه که هربار مسیر پیشروی را به سمت و سویی میبرد که در خدمت فضای جنجالآفرین و فریبنده فیلم باشد، فیلمی که حتی لحظهای خلق شده از درون خود ندارد و جسارت و خلاقیت خلق موقعیت انحصاری در آن دیده نمیشود و فیلمساز در رفتاری ریاکارانه (و البته موفق) تنها در دفاع از کاراکتری که قطعاً میتوانست یک قهرمان صلحناپذیر باشد اما تبدیل به بیماری ترحمبرانگیز شده میتواند مخاطب خود را فریب داده و حتی اجبار فیلمنامهنویس برای کشتن فرانکلین (رابرت دنیرو) توسط آرتور نیز به داد فیلم نمیرسد و تنها در میزانسنی مناسب و اجرایی دقیق با بازی عالی بازیگران به یکی دیگر از صحنههای جذاب اما جدا از فیلم تبدیل شده که به اصرار فیلمنامهنویس در کنار هم قرار گرفتهاند.
همچنان جوکر «شوالیه تاریکی» با بازی بینظیر و خارقالعاده هیث لجر را میتوان کاملترین و بهترین کاراکتر جوکر در تاریخ سینما دانست. کاراکتری که در بنیان روایی و دراماتیکی که نولان خلق کرده یکی از بهترین کاراکترهای شرور سینما در هزاره سوم است که پتانسیل همزادپنداری با مخاطب را هم در ایجاز شگفتانگیز قصه نولان دارد. در واقع فیلیپس با ابزاری که از لحاظ زمانی داشته (با توجه به اینکه جوکر کاراکتر اصلی «جوکر» است و در «شوالیه تاریکی» نقش مکمل) موقعیت فوقالعادهای که در همکاری با فینیکس به دست آورده را از دست داده و نتوانسته فیلمی درخشان با کاراکتری شرور اما دوست داشتنی چون جوکر بسازد.
ارسال نظر